جهان در هزاره سوم



چکیده

رضا مثقالی یک زندانی که است و شاید مسلح هم باشد. در مواجهه با آقای مجاور رئیس خشن و سخت گیر زندان که مدعی تربیت زندانیان شرور و ناسازگار است مرتباً بر اثر پاسخ های سربالا به انفرادی میرود. بالاخره رضا در بیمارستان در برخورد با یک متفاوت و مدرن اندیش از هوش و نبوغ خود استفاده کرده و با پوشیدن لباس از زندان فرار کرده و یه یک شهر کوچک مرزی میرود تا بتواند با پاسپورت جعلی از مرز عبور کند.

از آنجا که مردم بعنوان یک که منتظرش بوده اند مورد استقبال اهالی قرار می گیرد، با ادبیات خاص خود سبب میشود مورد توجه قرار گرفته و یک مردمی قلمداد شود . بالاخره اخبار این بگوش آقای مجاور رسیده و همچون بازرس ژاور بینوایان به تعقیب او می آید و زمانی که میخواهد او را دستگیر کرده و برگرداند، به این درک میرسد که او اصلاح شده و به همکارش میگوید دیگر دستبند زدن ضرورتی ندارد.

رضامارمولک در کسوت در طول فیلم هم ت را به چالش میشکد و هم نحوه ارتباط مردم با را در فضای پس از انقلاب مورد نقد و واکاوی قرار میدهد.

 

 

 

 

کلید واژه ها: راه های رسیدن به خدا، عزیز دل، رفتن به بهشت، رژیم روحی مجاور

ادامه مطلب


این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر

وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین

وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق

بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.


این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.


چکیده

برهم­کنش­های کثیرالاضلاع و کثیرالافعال گروه­های انسانی و زیست‌بوم، از جمله موضوعات مهم و محوری است که دانش­های میان­رشته­ای زیست‌بوم­شناسی و باستان­شناسی محیطی به طور اخص و دانش باستان­شناسی به طریق اولی، دهه­هاست که به آن حساس شده­اند و دربارة واقعیت اجتناب­ناپذیر تأثیر متقابل انسان و محیط کنکاش می­کنند. با توجه به همین پیش­فرض­ها باستان­شناسان در طی دهه­های اخیر، بسیاری از دانش­های میان­رشته­ای و متخصصان زیست‌بوم را برای توصیف، تحلیل، تبیین و تفسیر جامع و عمیق­تر یافته­های مورد مطالعة خود به همکاری و خدمت فراخوانده­اند. در  نوشتارحاضر کوشیده­ایم جنبه­هایی از همین اندرکش­های کثیرالاضلاع را بین گروه­های انسانی و زیست‌بومشان، در جغرافیا و مقطع زمانی مشخص (دورة روستانشینی در شمال مرکز فلات ایران) از منظر باستان­شناختی و با راهکارها و داده­های باستان­شناسانه توضیح دهیم.

کلیدواژه‌ها

زیست‌بوم‌شناسی فرهنگی؛ 

دورة روستانشینی؛ 

مرکز فلات ایران؛ 

البرز مرکزی؛ 

انطباق

1- مقدمه

از مهم­ترین دستاوردهای باستان­شناسی­ نو» توجه بنیادی به ارتباط نظام­مند انسان و زیست‌بوم (biome) است. دیدگاه سیستمی در باستان­شناسی ­نو با نفی جدایی فرهنگ انسان از زیست‌بوم او، این دو را مجموعه­ای با روابط نظام­مند و برهم­کنش­های مؤثر در دگرگونی­های فرهنگی ­ـ اجتماعی می­داند (Clarke, 1968: 83-130, fig.17). این رویکرد به شناسایی بهتر متغیرهای زیست‌بومی و نسبت­ آن­ها با رفتارهای فرهنگی کمک می­کند، کنش­هایانسانیرادرچارچوبمفاهیم زیست‌بوم­شناختی توضیح می­دهد و زمینه­ها و عوامل تغییرات فرهنگی را برمی­شمارد (Sutton and Anderson, 2004: 8-10). باستان­شناسان روندگرا سیستم­های زیست‌بوم­شناختی را الگویی پایه برای ارزیابی دگرگونی­های انطباقی میان انسان و محیط­زیست می­دانند (علیزاده، 1383: 110).

زیست‌بوم­شناسی انسانی و شاخه­های آن، دانش شناخت برهم­کُنش­ها و انطباق­هایی است که بر اساس شرایط محیطی و رفتارهای زیستی، فرهنگی و ی انسان رخ می­دهد.1 این رویکرد، با گذر از مراحلی مشخص تا به امروز (اُرلُف، 1386: 24) در واکنش به دیدگاه­های سدة 19م. شکل گرفت. محیط» (environment) از مفاهیم بنیادی در زیست‌بوم­شناسی و شامل پدیده­های پیرامون موجود زنده و روابط متقابل بین آن­هاست (وایت، 1379: 82 - 84؛ بری، 1380: 16 - 42؛ Butzer, 1982: 14). محیط­ بنا به پهنه و پدیده­های آن و حدود مکانی و جغرافیایی عوارضی چون کوهستان، دریاچه، درّه، قارّه، زمین، منظومة شمسی و حتی گیتی تعریف می­شود و دو بخش عمدة زیستی (biotic) و غیر زیستی (abiotic) را دربر می­گیرد (Sutton and Anderson 2004:31-32).

دیگرمفهوم زیست‌بوم­شناختی، محیط­زیست (ecosystem)2 است؛ به دیگر سخن، محیط­زیست اجتماع یا اجتماعاتی محدود با مؤلفه‌های زیستی (تولیدکنندگان و موجودات وابسته به مواد زندة محیط) و غیرزیستی (عناصر اصلی محیط) است که در سیستمی به هم پیوند خورد­ه­اند (Sutton and Anderson 2004: 36, 309).

انطباق­های فرهنگی در محیط­زیست با ابزارها، شیوه­ها و رفتارهای فرهنگی انجام می­شود. پژوهش در زیست‌بوم» و فرهنگ» روش­هایی متفاوت، داده­هایی گوناگون، توضیحاتی مشخص و نتایجی مبسوط، مستقل و خاص خود را به دنبال دارد، اما زیست‌بوم­شناسی فرهنگی»3 (با تأکید بر شناخت روش­های فرهنگی برای انطباق با محیط) شاخه­ای از زیست‌بوم­شناسی انسانی4 است (Steward, 1955; Sutton and Anderson, 2004: 2-4). باستان­شناسی با وجود هم­پوشانی­های موضوعی با انسان­شناسیِ فرهنگی و بیش از همه با انسان­شناسی زیست‌بوم­شناختی (اُرلُف، 1368) به دلیل تفاوت داده­ها و روش­های دسترسی به آن­ها، تحولات فرهنگی را طی دوره­های زمانی طولانی شناسایی می­کند. یگانه عامل تأثیرگذار بر رفتار انسانی متغیرهای طبیعی نیست، مؤلفه‌های دیگری مانند جهان­بینی، پیش­زمینه­های پنداشتی، ماهیت شخصیتی، تصمیم­های فردی و بهینه­گرایی اقتصادی نیز در شناخت رفتار آدمیان دخالت دارد و مؤثر واقع می­شود. چارچوب­های طبیعیِ هنجارهای انسانی به هر میزان که با دقت و مراقبت بیشتر غوررسی ­شوند، امکان به­­دست­­دادن معرفت و منظری قابل­قبول­تر دربارة هنجارهای فرهنگی مفقود گذشته برای ما فراهم­تر می­شود.

2- روش

بررسی­هاو تحلیل­های باستان­شناختی دربارة شکل­گیری فرهنگ­ها و سیرتطورآن­ها، بدونتوجهبهویژگی­های زیست‌بوم­شناختی مناطق فرهنگی یا حوزه­های جغرافیایی محاط بر محیط­های زیست انسانی، ناقص و گاه گمراه­کننده است. شناخت زیست‌بوم و شیوه­های انطباق انسان با محیط درکی اساسی از روابط نظام­مند انسان با متغیرهای زیست‌بومی و زمینه­ها و علل رفتارها و روندهای فرهنگی به­ دست می­دهد. توجه به دیرپایی، ثبات نسبی و چرخه­های همگنِ زیستی و طبیعی در پدیده­های محیطی، نه­­تنها ویژگی­های زیست­محیطی تأثیرگذار بر کنش­های انسانی را آشکار می­کند، بلکه امکان پردازش دقیق­تر اطلاعات را دربارة پدیدارهای باستان­شناختی، اعم از دست­ساخته­ها، بوم­ساخته­ها و زمین­ساخته­ها فراهم می­آورد. مقالة حاضر پس از بررسی چندوچونی توضیحات زیست‌بوم­شناختی در مجموعة کاوش­های باستان­شناختی شمالِ مرکز فلات ایران، موقعیت زیست‌بومی منطقه را تشریح و بر پایة مشاهدات میدانی و یافته­های ادراکی (حاصل از حضور در پژوهش­های میدانی این حوزه) ویژگی­های زیست‌بومی و تأثیر آن­ها را بر موقعیت و پراکنش استقرارهای دورة روستانشینی شمالِ مرکز فلات ایران تحلیل می­کند.

3- پیشینة پژوهش­

عوامل زمین­شناختی و جغرافیایی مؤثر در تمایز فلات ایران از عرصه­های پیرامونی، بر روند شکل­گیری و تطور فرهنگ­های باستانی این منطقه نیز تأثیرگذار بوده است. توجه به مشخصه­های طبیعی و نیاز به تعریف و تحدید چارچوب­های جغرافیایی برای پژوهش­های پیش­­از­تاریخی در محدودة مرکزی فلات ایران و ارائة   نقشه­های متعدد نیز در فراهم کردن معرفت و منظری قابل­قبول دربارة زمینه­های طبیعی و زیست‌بوم­شناسی فرهنگیکافی و اقناع­کننده نبوده است. گزارش بررسی­های میدانی و نتایج کاوش­های متمرکز باستان­شناختی، حاکی از آن است که تاکنون توضیح منسجمی دربارة زمینه­های طبیعی و پدیده­های محیطی شمالِ مرکز فلات ایران از دیدگاه زیست‌بوم­شناسی فرهنگی انجام نشده است.

پژوهش­های باستان­شناسی در شمالِ مرکز فلات ایران با وجود پیشینه­ای یکصد ساله، از لحاظ کمّی و کیفی و از حیث پیوستگی و تناوب پژوهش­ها و حجم انتشارات با دیگر مناطق مهم باستانی ایران هماهنگ نیست؛ مثلاً، گزارشی­هایی که از نظر دیرین­بوم­شناختی در مورد اقلیم و پوشش گیاهی جبهة شمالی البرز در منطقة مازندران (Ramezani et al. 2008)، دریاچة ارومیه در شمال غرب ایران (Djamali et al. 2008)، دریاچة زریبار در کردستان (کلینسلی، 1388: 6 و 7؛Stevens et al. 2001; Wasylikowa and Walanus, 2004دریاچة میرآباد در جنوب غرب خرم­آباد (Griffiths et al. 2001) یا دریاچة مهارلو در فارس (Djamali et al. 2009) در دست است، دربارة شمال مرکز فلات ایران وجود ندارد. شاید بررسی گیاهان ارتفاعات البرز مرکزی (Klein, 1994) با مباحث محوری مهمی چون جغرافیا، بستر ریخت­شناختی، اوضاع اقلیم­شناختی و جوانب قوم­شناختی را بتوان یکی از استثناها در این زمینه برشمرد.  

از کاوش­های تپة چشمه­علی شهر ری، با وجود گستردگی و سه فصل برنامة پژوهش­های میدانی و حجم فراوان آثار فرهنگی گردآوری شده باید اذعان کرد که جز خبرنامه­های کوتاه (Schmidt, 1935; 1936a; 1936b)، تصویرهای یادمانی (اشمیت، 1376: تصویرهای 37 و 38 الف و ب؛ Matney, 1995: figs 10 & 18)، یادداشت­هایی برای بازکاوی یافته­ها (Matney, 1995)، تک­نگاری­های موضوعی (اسفندیاری، 1378) و      گزارش­های مبتنی بر بازنگری در تسلسل گاهنگاری (Fazeli et al. 2004) شناخت عمیق و مبسوط­تری در دست نیست. شاید عکس­های اریخ اشمیت از محیط و محدودة پژوهش­هایش در ری را بتوان مدرکی برای توصیف و مقایسة چشم­اندازهای طبیعی ـ تاریخی شمال مرکز فلات ایران قرار داد (اشمیت، 1376: تصویرهای 31، 32، 36، 37، 38 الف و 39). با همین دیدگاه باید از بررسی و تحلیل نقش­مایه­های انتزاعی و به ویژه حیوانی روی برخی محوطه­های پیش­­از­تاریخ منطقة تهران یاد کرد که مبنای مقایسه­های محیطی و بازسازی­های زیست‌بومیِ هرچند مختصر قرار گرفته است (Maleki 1968: 43).

مضاف بر آنچه گفته شد، در گزارش نهایی دو محوطة مهم شمال و غرب مرکز فلات ایران، یعنی قره تپة شهریار (Burton Brown, 1979) و محوطة ازبکی نظرآباد (مجیدزاده، 1389) به رغم اهمیت مکانی و تنوع آثار به دست آمده از آن­ها، به شرح و تبیینی زیست‌بوم­شناختی برنمی­خوریم. تنها نوشتة نسبتاً مرتبط با مبحث زیست‌بوم­شناسی در گزارش نهایی محوطة ازبکی، مقاله­ای با موضوع باستان­جانورشناختی است که بیشتر بر محور معرفی مواد و روش­های تحقیق، ویژگی­های ریختی جانوران شناسایی شده و دست­ساخته­های استخوانی استوار است (مشکور و محاسب، 1389). در گزارش، گمانه­زنی­های محدود و کاوش­های مقطعی در برخی از محوطه­های شمالِ مرکز فلات نیز توجه ویژه به شواهد و تبیین­های زیست‌بوم­شناختی یافته­ها مشاهده    نمی­شود. در قیاس با آنچه گفته شد، پژوهش­ها و همکاری­های میان­رشته­ایِ منطقه­محوری که در چارچوب طرح پژوهشی دانشگاه تهران در دشت تهران و به ­طور مشخص در منطقة ورامین و تپة پردیس قرچک به انجام رسیده است، با معرفی شواهد زمین­باستان­شناختی (فاضلی نشلی و دیگران، 1384: 40 - 41؛ Coningham et al. 2006: 51-54; Gillmore et al. 2009)، ارزیابی نقش عوارض جغرافیایی در پراکنش ستگاه­ها (مقصودی، فاضلینشلیو دیگران1391) و­تحلیلتأثیرساختارهایطبیعی در الگوی استقرار (مقصودی، زمان­زاده و دیگران، 1391) از نظر داده­ها و تفسیرها، تفاوت­های محسوسی را با اطلاعات موجود از سایر محوطه­های منطقه نشان می­دهد.

به هر روی، باید اذعان کرد که پژوهش­های کم­سابقة دو دهة اخیر در گسترة شمالِ مرکز فلات ایران با موضوع دورة روستانشینی، عمدتاً مباحثی را بر محور معرفی یافته­ها (مجیدزاده، 1380 و 1382 الف و 1389؛ فاضلی نشلی و دیگران، 1384؛ فاضلی نشلی و دیگران، 1386؛ حصاری، 1386؛ چایچی، 1386) به دنبال آورده است. در این رهگذر، گاهنگاری­های محلی و منطقه­ای متعددی با تمسک به مفهوم­سازی و استفاده و استخدام اصطلاحات خرد و کلان جدید مانند دوره­بندی­های فلات» یا اعصار گوناگون مس­و­سنگ» و موارد مشابه دیگر (مجیدزاده، 1382 ب: 59؛ 1389: جدول 1؛ ملک شهمیرزادی، 1374 ب: جدول 5 و 1382: 208؛ Fazeli et al. 2004: Table 3; Fazeli et al, 2005: Table 3) طرح شده و نظریه­هایی در توضیح دگرگونی­های فرهنگی (مجیدزاده، 1382 ب و 1389: 161 - 178) گاه با انتقادهای جنبی و مقطعی دربارة چنین آرایی (مجیدزاده، همان­جا و 1391؛ فاضلی نشلی، 1390)، البته بدون توجه جدی و اساسی بهمسئله­هاومباحثزیست‌بومشناختی،شکلگرفته است.

با­این­همه، در سیر و مسیر پژوهش­های دهه­های اخیر باستان­شناسی ایران در سایر بخش­های مرکز فلات، پاره­ای نگرش­های بوم­شناختی و جستارهای زیست­محیط­شناسانه در قالب دستاوردهای حاصل از کاوش­های متمرکز مشاهده می­شود. از این منظر بیشترین اطلاعات ما در شرایط فعلی به بخش مرکزیِ فلات ایران محدود می­شود. فصل اول گزارش کاوش­های سیلک (گیرشمن، 1379: 17­- 21)، فصل دوم گزارش بررسی­های قمرود (کابلی، 1378: 27 - 36)، مقاله­هایی از طرح بازنگری سیلک (حیدری، 1381؛ همو، 1382 الف و ب؛ همو،1383؛ کاوسی­فر، 1383؛ مشکور، 1382؛ تنگبرگ، 1382؛ همو، 1383) و شرح ویژگی­های زیست­محیطی محوطة باستانی قلی­درویشِ قم (سرلک 1389: 13 تا 17) از جمله مواردی است که می‌توان دربارة پژوهش­های میدانی در توصیف و معرفی برخی جنبه­های زیست‌بوم­شناختیِ بخش مرکزی فلات ایران در کنار مطالعات باستان­شناختی ذکر کرد.

در بخش غربی مرکز فلات، کاوش­های مستمر دانشگاه تهران در دشت قزوین فقط در اهداف آموزشی و اجرایی باقی نمانده و در مواردی گزارش پژوهش­های زیست­محیطی منتشر شده است (شیرازی و دیگران، 1385). در بخش شرقی مرکز فلات، برنامة بازنگری تپه­حصار باعث شد تا امکان تحلیل زمین­ریخت­شناختی و بوم­شناختی این محوطة باستانی مهم در دشت دامغان فراهم شود (Meder, 1989).  

4- بنام خدا

 

هویت وتفاوتهای بین فرهنگی

 

هویت

       واژه هویت دو معنی متفاوت از هم دارد،اول:همسانی و یکنواختی مطلق و2تمایزکه دال برتثبیت آن در طی زمان واستمراردارد.

      معنای اول همسانی بین خودی ها وجنبه دوم تمایز میان خودی ها وغیر خودی هاست. هویت درتماس بادیگران ساخته می شود،یعنی وقتی مواجهه بادیگری مطرح می شودخودی ها به همسانی ها وشباهت ها پی می برند(هویت ملی وجهانی شدن،احمد گل محمدی:224).

     براساس این تعریف هویت داشتن در وهله نخست،به معنای خاص بودن،متمایز بودن،ثابت وپایدار ماندن وبه جمع تعلق داشتن است.احساس متمایز بودن به وجود مرزهای پایدار و کم وبیش نفوذ ناپذیرنیازمند است.در هر کشوری ماز جمله ایران تنوع قومی در چارچوب ملیت یک سرزمین و داشتن زبان ملی،که پیشینه تاریخی وشعروادبیات آن سرزمین بوسیله زبان مشترک حفظ شده وتداوم یافته است معنی وبروزپیدا میکند.

     هویت  شخصی و هویت اجتماعی هرفرددر منطقه ومحدوده زندگی ورشد ونمو اووباآموزه های محلی و قومیتی شکل می گیردو هویت ارتباطی و هویت  ارتباطی و هویت جمعی اش در مرز های مشترک سرزمینی معنی و مفهوم وزمینه بروز وعرضه پیدا می کند.این انگاره وقیاس در فرآیند جهانی شدن نیز صدق میکند،اگر چه دولت ها وحاکمیت های سرزمینی در تلاشند اهداف وت  های خود را بر ملت خویش یادیگر ملل تعمیم داده ومسلط کنند،اما جهانی شدن یک فرآیندبین فرهنگی میان ملت هاست وعلیرغم فشارهای ی در حال تکوین وشکل گیری است.

     برای نخستین بار خانم لسلی اسکلیرمیان جهانی شدن وبین المللی شدن تمایزقائل شد.به نظر وی بین ا لمللی شدن به معنی جهانی شدن مبتنی برنظام موجود وحتی متغیردولت های ملی است.در حالی که جهانی شدن نشانه ظهورفرآیندها ونظامی از روابط اجتماعی است که بر اساس نظام دولت های ملی استوار نیست.

     لذا لازم است میان جهانی شدن با یونیورسالیسم تفاوت قائل شویم،یونیورسالیسم به ارزش هایی معطوف است که انسان رادر هرزمان ومکان فارغ از تعلقات فرهنگی همانند سوژه هایا فاعلانی خودمختار درنظر می گیرد،اما جهانی شدن که متاخرتر ومادی تر از یونیورسالیسم است ارزش هایی رادر برمی گیرد که همه مردم جهان به آن علاقه مندند،به گونه ای که کل

زمین رامحیط مادی و افراد آنرا شهروندان جهان می دانندو خواهان اقدام جمعی برای حل مشکلات جهانی هستند(جاجیانی1388:ص472).

     برپایه همین مطالعات،شناخت دقیق هر فرد ازوجوه هویت خودبه فرایندملی در چارچوب سرزمینی که فردبازبان مشترک وتعلقات قومی و فرهنگی مشابه با دیگراقوام در آن زندگی می کند می انجامدودر فرایند جهانی شدن نیز به توفیق درک بهترازروابط بین فرهنگی ورابطه آن با هویت خودبه موقعیت های جهانی شدن نایل خواهدشد.



آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها